-
مغری در الکل
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 15:30
کلا همینطور که ملا حظه می کننین من کل مغزمو انداختم تو الکل بلکن یه ضد عفونی اساسی بشه شایدم به قول مامانی(مادر بزرگ مادریم مادر بابام مرده گفتم که بدونین!محظ اطلاع) خدای محمد کنه و اون قسمت خاطراطش بلکل بپکه و یه جماعتی کلا راحت بشن!!((ها ها حالا اگه کل مغزم مست کرد چی چون من که ظرفیت مرفیت ندارم.خدای محمد کنه که مست...
-
و این زندگی ت.خ.م.ی ما!
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 14:11
دیشب اومدم بخوابم طبق معمول چراغ خواب طرف خودمو روشن کردم کلنگ هم ک.و.نشو کرده بود و کپه اش رو گذاشته بود یهو برگشت چراغ خواب منو خاموش کرد و خیلی جدی گفت : شما اول تمکین کن بعد کتاب بخون !!! واقعا تو این 9 سال این معرکه ترین حرف احمقانه ای بود که تا حالا زده بود از بی شمار حرف های احمقانه ای که زده . وای تا ساعت 2/ 3...
-
معطلی!!
شنبه 26 تیرماه سال 1389 14:23
مردی مرتیکه پدر سگ که ازت خبری نیست؟
-
آپارتمان زیر شیروانی :تقاطع خیابان جمهوری و خیابان کاخ !!
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 15:28
می دونم اصلا تو خواب من چی کار می کردی ؟ اصلا یادم نمی یاد هیچ وقت تو رو یعنی خود تو رو تو خواب دیده بودم یا نه ؟ اینی که من دیشب تو خواب دیدم یعنی توی الان بود ؟ ولی این شبیه توی 5 یا 6 سال قبل بود ؟ چرا خوابتو دیدم؟ اونم بعد اون همه گهی که به ارتباطمون زده شده. چرا هنوز یه جای ذهن من چسبیدی و ول کن ماجرا نیستی ؟ تو...
-
آقا بکش بیرون دیگه!
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 00:47
آقا من به چه زبونی باید به شما بگم که از من بکش بیرون! بیرون می فهمی بی رون!! بابا بی خیال شو دیگه چی می خوای از جون من حالا قطعا از جون من که نه از جون خوابای من ؟ واقعا چی می خوای بعد 11 سال هلک و هلک دیشب اومده بودی تو خواب من که بیا برو از استاد استاتیکمون واسه من نمره بگیر عین بختک چسبیه بودی به من که الا و بلا...
-
عقم می گیره ها!!
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 18:43
آی عقم می گیره از این زنان وبلاگ نویس ننر !!که از واژه استفراغ آور (شوشو) :عق (همسری):عق عق (شوهری)عق عق عق بلا انقطاع استفاده می کنند حض هم می کنند واقعا چندش !!!لطفا لنگ و پاچه فمنیسم و وسط نکشین که این دو تا موضوع هیچ ارتباطی به هم نداره . یه جوری گوشت تنم با دیدن این کلمات شروع می کنه به ریختن!!مجددا عق!!(گلاب به...
-
وقتی که می روم و روحم را قشو می کنم
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 19:26
بعله جونم واستون بگه که همین یه شنبه عصر رفتم و این روح وا موندمو که عینهو خرچموش جفتک میندازه به طاق طویله روحم رو بردم که دکتر قشوش بکشه بلکن ننه مرده یکم آروم بگیره دواهامو که گرفتم سه سوت همون جا دم دوا خونه یه شیشه آب گرفتم سه تاشو رفتم بالا به خونه نرسیده عینهو قندی که به کره خر بدن خره کیفور میشه این خر درونی...
-
هندونه بیار قاچ کنم !!لپتو بیار ماچ کنم!!!
جمعه 21 خردادماه سال 1389 15:21
این که اصلا چطور شد که کلنگ یه همچین حرکتی کرد والا من خودمم موندم البته همچین هم نموندم چون مسبوق به سابقس! بعله این کلنگ که قبلنا معروف بود به مغز کاهو یهو سیم پیچش نا فرم قاطی کرد یحتمل چون با توجه به مغز کاهو بودنش آنچنان اکت خوبی داره که بیا و ببین آنچنان نقش شوهر مظلوم ننه مرده رو خوب بازی می کنه مادر ج.ن.د.ه که...
-
کلفتی که من باشم!!!
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 19:06
والا دقیقا نمی دونم چمه ؟چرا اتفاقا دقیقا می دونم چمه فک کنم خیلی عصبانی باشم خیلی! نشون به اون نشون که یه هفته است که توپ بستم تو خونه زندگیم !! همین الان که خدمتتون نشستم له و په ام ولو شدم رو کاناپه و دارم گزارش کارمو می دم خدمتتون همین قدر واستون بگم که آنچنان کاسه مستراح رو سابیدم که انگاری شمش طلا دارم برق می...
-
توی آشپزخونه خونه وصال شما!
شنبه 15 خردادماه سال 1389 08:51
جمعه هفته پیش بود خونه مادر بودیم دختره نشسته بود رو تخت خواب مادر و داشت سه تار می زد من داشتم با (پ) راجع به (ک) تلفنی حرف می زدم و هر و کر می کردیم پس زمینه ماجرا هم دلنگ دلنگ دختره بود یکهو دلم خواست 18 سال می پریدم عقب و تو آشپز خونه خونه وصال شما بودم و تازه از نمی دونم کدوم فیلم مسعود کیمیای اومده بودیم خودم و...
-
سوء تفاهم نشود بوی اقیانوس هند می آمد نه بوی تو!
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 14:41
هه! اینروزها نه بهتره بگم این شبها هی می یای جلوی چشمم لوزوما که فقط مرده ها نمی یان جلوی چشم آدم اومدی دیگه دست خودم که نیست ! همین پریشبها بود که همین جوری که رو مبل نشسته بودم یهو از لای درز شیشه اتاق نشیمن همین جا که الان نشستم یهویی بوی اقیانوس هند اومد و همون شب چسبناک یا بهتر بگم همون صبح زود چسبناک همون صبح...
-
زنی با دکولته مشکی!!!
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 22:54
همین چند هفته پیش شد که یکهو یادت افتادم اونم چی ؟ با صدای بلند ! می دونی کی؟ نه بابا تو چه می دونی ! وقتی بود که با (ر) و (ن) نشسته بودیم کف آشپز خونه (پ) اینا و من اولین سیگار اون شبم رو روشن کر ده بودم که یکهو یاد تو کردم اونم چی شد که اینجور شد؟ (ن) که یه هوا کله اش گرم شده بود یکهویی گفت :آخی چه حس عجیبیه بچه ها...
-
و همان چاه همیشگی!!!
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 18:07
دوباره داری خودت را گرفتار می کنی ! دوباره داری سر بی دردت را دستمال می بندی !دوباره همان خوره افتاده است به جان بی صاحاب مانده ات که چه بشود ؟ که فقط دلت خوش باشد که کسی هست که می خواهم صد سال سیاه هیچکس نباشد که دل بی صاحب مانده ات را به او خوش کنی کسی که به قول خودت همان دور دورها باشد اصلا نزدیک هم نیاید ! فقط...