با خودش حرف می زند.....

اینکه من الان چقدر غمگینم و اینکه من چقدر حالم بده اصلا گفتنی نیست اینکه چقدر از اعماق وجودم احساس ناتوانی می کنم و اینکه احساس می کنم چقدر همه چیزمو باختم و هیچی هیچی توی دستام نیست و توی سی و هفت سالگی هیچی هیچی ندارم که دلمو بهش خوش کنم اینکه حالم از زندگیم چقدر بهم می خوره و چقدر مایه تهوعمه اصلا قابل گفتن نیست اینکه هی بغض می کنم هی این اشکای کثافتم زر زر میان پایین حالمو از خودم به هم می زنه اینکه می دونم فردا شبیه همین امروزه اینکه سال دیگه همین موقع شبیه الانه و اینکه الان شبیه پارساله حالمو بهم می زنه اینکه هیچی هیچی و هیچ اتفاقی نیست که من بهش اویزون بشم و فکر کنم اون اتفاق یه راه گریز می تونه باشه وقتی به همه اینها فکر می کنم فکر می کنم واسه چی خوب واسه چی اصلا ؟ چرا آخه ؟؟ اینکه هیچی حتی یک صدم درجه هم شبیه اون چیزی که من فکرشو می کردم نشد اصلا هیچی شبیه اون چیزی که من می خواستم نشد اصولا هیچی هیچی حتی یک ذره هم شبیه اون چیزهایی که من دلم می خواست نشد اینکه من دارم فرو می رم و نمی دونم چه خاکی باید تو سرم بریزم و اغلب دلم می خواد که بمیرم . الان که دارم اینها رو می نویسم از ته قلبم آرزو می کنم که کاش بمیرم دلم نمی خواد زنده باشم دلم می خواد بمیرم کاملا احساس ناتوانی می کنم بریدم از این دنیا بریدم وا دادم خسته ام خسته ام قرار این زندگی این نبود واقعا این نبود این نبود .من بریده ام

پ.ن: لطفا فتوا صادر نکنید دلداری هم ندهید از مزایای این زندگی ت.خ.م.ی هم برای من ننویسید.پیشاپیش ممنونم

چی صدا کنم تو رو؟؟؟


دیشب موهامو رنگ کردم !کردم نه کرد! جمله کاملش این می شه : دیشب کلنگ موهای منو رنگ کرد !!

پیش بند اشپز خونه رو بسته بود به کمرش دست کشای ظرف شوری رو هم کرده بود دستش و مشغول بود .وامونده خوبم رنگ کرد ! یه دست هم در اومد . ته کاسه رنگ اضافه اومد ول کن که نبود اصرارو ولاصرار که این یه چیکه رم بمال به ابروت . من هم مالیدم.یه چیز مزخرفی شد ابروهام حالا  بگذریم همه اینا رو گفتم که برسم به کجا ؟ آهان همون جوری که پس کلم ایستاده بود و مشغول بود رفتم تو بهرش دیدم چه کوفتی میشد اگه زن بود .بعد اگه زن میشد اسمش چی باشه بهتره؟ همین جور که نگاش می کردم دیدم فیروزه بهترین اسمیه که میشه روش باشه.یه فیروزه که رنگش بیشتر به عقیق می زنه. خبرش سبزه هم هست!!!

نکته آموزنده این ماجرا به غیر رنگ شدن موهام این بود که یه بیبیله از نگرانی در اومدم و اون این بود که فهمیدم اگه از اداره بیرونش کنن میتونم یکی از اتاقا رو سلمونی کنم چار تا مشتری بیاد  دو زار در بیاره زندگیمون لنگ نمونه.سگ خورد بیمشم می کنم . چی کار کنم خراب معرفتم .شک داشتی؟؟؟


و این زندگی ت.خ.م.ی ما!

دیشب اومدم بخوابم طبق معمول چراغ خواب طرف خودمو روشن کردم کلنگ هم ک.و.نشو کرده بود و کپه اش رو گذاشته بود یهو برگشت چراغ خواب منو خاموش کرد و خیلی جدی گفت : شما اول تمکین کن بعد کتاب بخون !!!  واقعا تو این 9 سال این معرکه ترین حرف احمقانه ای بود که تا حالا زده بود از بی شمار حرف های احمقانه ای که زده . وای تا ساعت 2/ 3 صبح بلا انقطاع خندیدم چون وقتی اینو گفت بلافاصله دوباره کونشو کرد به منو خوابید . آخه چقدر الاغی گلنگ چقدر؟؟؟؟؟

هندونه بیار قاچ کنم !!لپتو بیار ماچ کنم!!!

این که اصلا چطور شد که کلنگ یه همچین حرکتی کرد والا من خودمم موندم البته همچین هم نموندم چون مسبوق به سابقس! بعله این کلنگ که قبلنا معروف بود به مغز کاهو یهو سیم پیچش نا فرم قاطی کرد یحتمل چون با توجه به مغز کاهو بودنش آنچنان اکت خوبی داره که بیا و ببین آنچنان نقش شوهر مظلوم ننه مرده رو خوب بازی می کنه مادر ج.ن.د.ه که من که خودم آخر اکتم 9 ساله چار چنگولی موندم . خلاصه ماجرا اینبار از یه هندونه ناقابل شروع شد .خانوم و آقای خودم که شما باشین اون روز عصر که اتفاقا من از دستش گه مرغی بودم در اومدم بهش گفتم : والا من خونه بابام که بودم با تموم خسیسیش سر تابستونی 2 سیر از هر چی نوبر می شد کوفت می کردم . 9 ساله زن تو شدم انگار نه انگار مرتیکه یه هندونه 2 کیلویی هم نمی تونی بخری ؟ همین جوری که ولو شده بود رو کاناپه و ک.و.ن.شو یه ور کرده بود با همون لحن یه نواخت و ابلهانش بدون اینکه کوچکترین حرکتی بکنه گفت: پول ندارم!

منم که کفری شده بودم گفتم: ای ر.ی.د.م تو این زندگی که تو ساختی که هچوقت پول خریدن هیچی رو نداری . آقا من اینو گفتم یهو اینهو کانگورو پرید گردن منو دو دستی چسبید و شروع کرد به فشار دادن چشاش شده بود اندازه دو تا دونه گرو نوبرونه درشت و ور قلنبیده بود طرف من دیدم دارم سر یه چاق هندونه کشته می شم . انگاری ازرائیل که می گفتن همین کلنگ خودمون بوده جدی جدی داشتم خفه می شدم محکم لگد زدم نمی دونم به کجاش ولی قطعا به یه جای مهمش بود چون پرید عقب منم چند تا فحش آب نکشیده دست اول دادم به ننش که همچین حمالی رو پس انداخته خلاصه اینارو که شنید انگاری احساسات مادر دوستانش یهو ور قلنبید دوباره هجوم آورد طرف من که رو مبل نشسته بودم میز چوبی جلوی مبل و بلند کرد که بکوبه وسط فرق سر من اینهو علی ورجه از بغل مبل پریم پایین اونم لابد با خودش فک کرد حالا که میز به این سنگینی رو بلند کرده چکاریه بزارتش زمین کوبیدش به همون مبله که من روش نشسته بودم میز شد 777 تیکه ولی به هر حال من بازم عمرم به دنیا بود و نمردم به هر حال دردسر تون ندم ماجرا 2.3 ساعتی ادامه داشت تا اینکه من که پشت کانتر آشپز خونه سنگر گرفته بودم داد زدم : اصلا چی فک کردی من مدتهاست که حالم ازت بهم می خوره اوغم می گیره ازت اینقد که نقش آدمخوبه قصه رو بازی کردی نقش آدم خوبه بی زبون قصه  رو . و خلاصه همچنان این دل بهم خوردگی ادامه داره و این جوری شد که اون جوری شد که تو پست قبلیه واستوننوشتم . 

 

بعد کتک خوردن نوشت: بچه که بودم همیشه مامانم می گفت تو بلاخره سر این شیکم کارد خوردت میمری. جدی جدی داشتم سر این شیکم کارد خوردم می مردم واقعا خاک تو سرم!سر هندونه!!!!

کلفتی که من باشم!!!

والا دقیقا نمی دونم چمه ؟چرا اتفاقا دقیقا می دونم چمه فک کنم  خیلی عصبانی باشم خیلی! نشون به اون نشون که یه هفته است که توپ بستم تو خونه زندگیم !! همین الان که خدمتتون نشستم له و په ام ولو شدم رو کاناپه و دارم گزارش کارمو می دم خدمتتون همین قدر واستون بگم که آنچنان کاسه مستراح رو سابیدم که انگاری شمش طلا دارم برق می اندازم البته این قسمت مستراح شوری آخرین قسمت به توپ بستن خونه بود البته فعلا این به توپ بستن با رنگ زدن ناگهانی سه تا اتاق خوابها شروع شد البته نه از این جا هم شروع نشد از کتک خوردن من از کلنگ شروع شد کلنگ اینجا اسم شوهرمه آره من کتک خوردم حالا این ماجرای کتک خوردن بمونه واسه یه پست دیگه. خلاصه بعد این ماجرا اوم !!!!!نه اون یکی ماجرا که گه خوردن کلنگ بود من بلا انقطاع شروع کردم مثل بلدوزر همه جای خونه رو شخم زدن توجه داشته باشین که مثل سگم پاچه میگرفتم و کلنگ هم که حساب کار خودشو کرده بود عینهو الاغ فرمانبر حمالی می کرد بدون کوچکترین زر زدنی ! ! ! خلاصه همه خونه رو با  دتول شستم تو این یه هفته انقدر آت و آشغال ریختم دور که حد نداره و کار باشکوه دیگه ای که کردم این بود که تمام مظاهر خانواده کلنگ اینا رو از تو خونه جمع کردم  یا بسته بندی کردم و گذاشتم ته انباری پایین یا با خونسردی هر چه تمام تر انداختم تو کیسه زباله خلاصه کلنگ بدون اینکه بدونه داره کم کم از زندگی من حذف می شه اینو بهش می گن حذف خزنده ! این دومین بار تو زندگیم بود که دست به همچین پاکسازی زدم و فعلا تا وقتی که عصبانیتم فروکش نکرده این روند خزنده همچنان ادامه داره . دارم کلنگ و پاک می کنم همه اینا رو گفتم که بعدا که کاملا پاک شد نگین نگفتی! همین!!