ایجا من اقدس هستم و همسر مردی به نام کلنگ .اقدس کسی است که از زندگیش راضی نیست . کسی که گذشته مزخرفی دارد که دست از سرش بر نمی دارد کسی که هر روز و هر روز یاد گذشته های مزخرفش می افتد و گاهی که دیگر زندگی مزخرفش عاصیش می کند و شاید بهتر بگوییم جوابش می کند می آید و اینجا می نویسد چرا ؟ چون شنیده است که غصه را که به آب روان بگویی از دلت می رود و چون خانه اقدس قصه ما از آب روان دور است پس سالهاست که غصه هایش را می نویسد . هی می نویسد ولی همچنان زندگیش همان گهی هست که بود.