حجم بزرگ گه دونی مغز من را خاطره های تو پر کرده است!

گوگل ریدر را بالا و پایین می کنم کسی چیزی را همخوان کرده میان آن همه لینک ایرانی و نوشته های هم خوان شده  فارسی توی گودر یکهو یکسری لینک خارجی! کلیک می کنم عکس است عکس پ.و.ر.ن.و

سفید سیاه اهل خاور دور بعضی ها خیلی خوشگل بعضی ها دریده و زشت .

جوراب های گیپور  بلند . بند جوراب. لباس زیر های قرمز و تور دار ! تور و گیپور و پاپیون .یک جایی ته مغزم دقیقا همان جا که انبار خاطره های گه و مزخرف زندگیم است همان جا که چیز هایی را که حالم را به هم می زنند را روی هم می ریزم همان جا که در گه دانی مخم را می گذارم تا بوی گندش دنیا را بر ندارد .یاد تو افتادم یاد تو و بیست سالگیم یاد تو و بیست و یک سالگیم بیست و دو سالگیم بیست و سه سالگیم بیست و چهار سالگیم بیست و پنج سالگیم بیست و شش سالگیم  بیست و هفت سالگیم یاد همه سالهای گهی که با تو گذشت. همه سالهای کثافت زندگیم.همه سالهایی که بوی چرک می دهند نگاه کردن به هر کدام از این عکسها مرا یاد خودم انداخت یاد خودم و تو و آن چیز کثافتی که تو اسمش را گذاشته بودی عشق من اسمش را می گذارم( مجنونی آغشته به ا .س.پ.ر.م ).من اسمش را می گذارم فرو رفتن توی لجن خواسته های تمام نشدنی تو .

 و اسم خودم را می گذارم ابله ابله ای که تا سالها مجنون وار نه معتاد وار تن به هر خفت و خواری می داد که تو توی زندگیش باشی و حالا بعد از این همه سال اینجا که نشسته ام به این عکسها که نگاه می کنم دلم می خواهد انگشتم را قلاب کنم توی حفره های لوزی لوزی جوراب زنی که توی عکس هست و تا آخرش را بشکافم !

حالا که فکر می کنم می فهمم چرا از لباس خواب متنفرم و چرا بلوز شلوار خواب را به پیراهن ترجیح می دهم چرا لباس زیر ساده برایم جذاب تر است و راحتیش را به قشنگیش ترجیح می دهم و هزار و هزار چیز دیگر که هی فرستادمشان توی گه دونی مغزم تا شاید فراموشش کنم و هی نمی شود.و هی صدای تو می پیچد توی سرم ( گوگو جان چقدر لباس زیر قرمز به پوست سفیدت می آید) و شبی که تو رفتی شبی که دیگر هیچ کجا نبودی شبی که باید باورم می شد که دیگر همه چیز تمام شده وقتی که از وحشت نگاه های پر از سوال مادر چپیدم توی حمام و زیر شیر آب های های گریه امانم را بریده بود و بعد که به خودم آمدم دیدم وسواس تمیزی گرفته ام آنقدر تنم را لیف کشیده بودم که پوستم قرمز قرمز شده بود درست همان رنگی که به پوست سفید تن من می آمد . و دقیقا همان جا بود که حالم از هر چه لباس زیر تور دار و براق و ........... بهم خورد .حالم از هر چه با تو خوابیدن بود بهم خورد . همه را بالا آوردم.

اصلا برای چه دارم این چیز ها را می نویسم؟ اصلا دیگر چه فرقی می کند ؟ اصلا  دیگر کدام درد بی درمان مرا دوا می کند ؟ اصلا کدام وحشت شبانه من را کدام کابوس را درمان می کند ؟ حالم از خودم که راحت به زندگیم گند زدم از تو که  توی همه آن سالها مرا استثمار روانی و جنسی کردی از این زندگی آشغالی که برای خودم ساختم به هم می خورد . 

چرا هیچ اتفاقی نمی افتد چرا تو هنوز سالمی ؟ چرا هنوز که هنوز است داری خوشبخت زندگیت را می کنی ؟  لعنتی چرا نمی میری ؟چرا توی این بازی احمقانه گه فقط من هنوز منتظرم که تو هم بدبخت بشوی که تو هم دلت بسوزد که تو هم زندگیت به گه کشیده شود و هیچ خبری نمی شود تو همچنان توی عکسهایت رو به دوربین یک لبخند پت و پهن تحویل می دهی و انگار با لبخندت می خواهی فقط به من یک پیغام بدهی که (گوگو جان باور کن دنیا جای مادر ق ح ب ه هاست. )

معطلی!!

مردی مرتیکه پدر سگ که ازت خبری نیست؟

آپارتمان زیر شیروانی :تقاطع خیابان جمهوری و خیابان کاخ !!

می دونم اصلا تو خواب من چی کار می کردی ؟ اصلا یادم نمی یاد هیچ وقت تو رو یعنی خود تو رو تو خواب دیده بودم یا نه ؟ اینی که من دیشب تو خواب دیدم یعنی توی الان بود ؟ ولی این شبیه توی 5 یا 6 سال قبل بود ؟ چرا خوابتو دیدم؟ اونم بعد اون همه گهی که به ارتباطمون زده شده. چرا هنوز یه جای ذهن من چسبیدی و ول کن ماجرا نیستی ؟ تو ول کن ماجرا نیستی یا من نیستم؟ چه می دونم تو خواب برام فک کنم یه یادداشت فرستادی که بیا به این آدرس یادم نیست یادداشت بود ایمیل بود ؟ تلفن کردی ولی فک می کنم یادداشت بود .یه آپارتمان بود نبش خیابون جمهوری و طرفای بانک ملی مرکزی و تقاطع خیابون کاخ( اینا که اصلا به هم ربطی نداشتن ؟) به هر حال تو خواب من تقاطع هم بودن یه آپارتمان خاکستری بد رنگ و قدیمی بود یه آپارتمان باریک و بلند رفتم تو اوه یه عالمه پله بود آدرس طبقه اخر بود پنجم یا شیشم به هر حال فرقی هم نمی کنه آخرین طبقه بود یه آپارتمان خیلی کوچولو و خیلی کثیف (یه چیزی میگم یه چیزی می شنویا) زیر شیرونی بود تو نشسته بودی رو یه صندلی فلزی که فلزش به طلایی می زد که رو کش چرم مصنوئئ سرمه ای داشت داشتی سیگار می کشیدی همه جا بوی سیگار می یومد انگاری خیلی وقت بود نشسته بودی اونجا و طبق معمول داشتی خودت و با سیگار کشیدن خفه می کردی تو شبیه آخرین باری بودی که دیدمت نگاهت همون جوری شبیه آخرین نگاهت بود یه جوری بی تفاوت و یه کم ناراحت و یه کمم از سر وا کن ولی من تو خواب می دونستم که تو باید قاعدتا آلان پیرتر شده باشی تو خواب یادم بود که پنج شیش سال از آخرین باری که دیدمت گذشته گفتی اینجا مال یه دوست ارمنیمه حالا حالا ها  نیست ما می تونیم همو اینجا ببینیم اصلا با هم دیالوگ بر قرار نکردیم تو فقط همینو گفتی و من شروع کردم به تمیز کردن چس مثقال اتاق بود و سه تا تخت خواب  دو تا و دو نفره یه یه نفره دیوارا رو سفید کردم نمی دونم انگار هم بودی هم نبودی حست می کردم که داری رنگ می زنی دیوارا رو ولی نمی دیدمت ولی بودی یعنی چی ؟ هم بودی هم نبودی؟بعد کف اتاق موکت کبریتی قهوه ای چرک بود یهو عوض شد یا عوضش کردیم شد کرم پرز دار تخت خوابا چوبی و قهوهای بود و کهنه اونا رو هم سفید کردم یا کردیم چه می دونم بعد شروع کردم جمع و جور کردن یهو یه پا پیدا کردم یعنی یه پای واقعی آدم البته از مچ به پایین سایز 40 به بالا بود یه جوری انگار آکساسوار صحنه بود جنسش مثل لاتکس بود نمی دونستم باهاش چی کار کنم تو نبودی دیگه خودم تنهایی داشتم فک می کردم فک کنم آخرش تصمیم گرفتم ببرمش بندازمش تو سطل آشغال خیابون انقلاب رو به روی دانشگاه هنر (حالا چرا اونجا؟) یه چیز عجیب دیگه هم بود این که خونهه پنجره هاش رو سقف بود یعنی رسما یه اتاق زیر شیرونی بود تو خیابون جمهوری تقاطع کاخ بغل بانک ملی شعبه اصلی تو شهر تهران که خودمون باید جر بدیم تا دو قطره بارون از آسمونش بیاد و اون خونه خونه دوست ارمنی تو بود که تو الان قاعدتا باید تو شهر اسلو تو مملکت نروژ نشسته باشی پشت میز کارت تو اداره!!!! 


*بعد خواب نوشت: 1/ قرصامو سر وقت خورده بودم.

                           2/کم و زیاد هم نخورده بودم.

                           3/ شام هم اصلا نخورده بودم.(که زیاد باشه یا کم)

                           4/ فیلم ترسناک هم ندیده بودم.

                           5/ فک کنم دلم برات تنگ شده باشه خدایی نکرده!!!!

                            6/نه تور و جان مادرت دوباره حوصله دردسر  ندارم بی خیال شو.

     

   

بعد بعد خواب نوشت:خدا کنه هی مثل این مشنگا پا نشم برم ایمیلمو چکنم چون همین چند

 

                              ساعت پیش پرچم سفیدم رو  از همین جا برات تکون دادم و به همراه 

 

                             یه صلح نامه شرح این خوابو واست نوشتم ولی مطمئنم تو اینقدر الاغی 


                              که بدون اینکه بخونیش دیلیتش می کنی (مرتیکه حمال کینه ای) پس 

 

                             ازهمین جا میگم خاک تو سرت.(چرا من هیچوقت دلم در ارتباط با  

                               

                             تو خنک نمیشه آخه؟)بازم خاک تو سرت مجددا!!! 

                                


        

 

آقا بکش بیرون دیگه!


آقا من به چه زبونی باید به شما بگم که از من بکش بیرون! بیرون می فهمی بی رون!! بابا بی خیال شو دیگه چی می خوای از جون من حالا قطعا از جون من که نه از جون خوابای من ؟ واقعا چی می خوای بعد 11 سال هلک و هلک دیشب اومده بودی تو خواب من که بیا برو از استاد استاتیکمون واسه من نمره بگیر عین بختک چسبیه بودی به من که الا و بلا باید بری نمره منو بگیری !! اصلا اون موقع زنت کجا بود ؟ همین زنه که داری باهاش زندگی می کنی رو می گم همین خانوم خوشگله مو پر کلاغیه چشم سبزه ؟ هان؟ مامان جونت کجا بود ؟ اون خواهر دست به کمر سلیطتت کجا بود ؟ هان ؟ اصلا تو اینجا چی کار می کردی کی اومدی مگه فرنگ نبودی ؟ چرا نمی میری من کلا خیالم راحت بشه ؟ آخه من چند سال باید برم تراپی که تو نکبتو از زندگیم بندازم بیرون ؟ از جون من چی می خوای مرتیکه؟ چرا دست از سرم بر نمی داری ؟ من که نمره استاتیکت و همون موقها رفتم از اون استاد ک.و.ن نشورتون گرفتم تو الاغ عرضه نداشتی اون لیسانس ت.خ.م.ی تو تموم کنی زدن تو ک.و.نت و پرتت کردن از در دانشگاه بیرونت  ! باز نمره استاتیک میخوای چیکار مرتیکه؟ از اون سر دنیا هم خوابای منو ول نمی کنی مادر ج.ن.د.ه  د بکش بیرون سر جدت بزار ما لااقل شبا کپمونو راحت بزاریم حوالت به امامزاده ایفل !!!

توی آشپزخونه خونه وصال شما!

 

 

جمعه هفته پیش بود خونه مادر بودیم دختره نشسته بود رو تخت خواب مادر و داشت سه تار می زد من داشتم با (پ) راجع به (ک) تلفنی حرف می زدم و هر و کر می کردیم پس زمینه ماجرا هم دلنگ دلنگ دختره بود یکهو دلم خواست 18 سال می پریدم عقب و تو آشپز خونه خونه وصال شما بودم و تازه از نمی دونم کدوم فیلم مسعود کیمیای اومده بودیم خودم و تو و اون یکی (پ) رو می گم و شما دوتا همه فیلم و زر زده بودین  نمی دونم چرا بعدشم همه راه و از سینما عصر جدید تا خونه  رو باز زر زده بودین و   بازم  نمی دونم چرا تا خود آشپز خونه شما و اولین قلوپ ع.ر.ق سگی که سه تایی خوردیم چراشو باز نمی دونم لابد واسه اینکه ماجرای معرفت تو فیلم تا تو آشپزخونه شما کش بیاد و چقدر قیافه های هر سه تامون مضحک بود .تو که تا ته استکانو واسه خاطر گریه کردنت یه ضرب رفتی بالا و تا فیهاخالدونت سوخت  پشت بندش های های زدی زیر گریه و شروع کردی تند تند به تار زدن !قیافه من و اون یکی (پ) که ما هم به طبعیت از تو محتویات استکانامونو یه ضرب رفتیم بالا اونم واسه اولین بار اونم کجا؟ پشت میز آشپزخونه خونه وصال شما با موزیک متن تار تو که الحق چه  معرکه می زدی به هر حال م.س.ت.ی بود و راستی اونم وقتی هر سه تامون از تلخی و مزه ع.ر.ق سگی سوخته بودیم و قیافه احمقانه شما دو تا که هنوز لا به لای سکانسهای فیلم کیمیای گیر کرده بودین و هر چند وقت یه بار یه هق هقی می کردین ! خلاصه همه اینها رو بهت گفتم که بگم یهویی دلم خواست اون روز ساعت پنج بعد از ظهر خونه مادر ساعت چه می دونم عصر خونه وصال شما بود و تا فیها خاالدونمون بابت اون دو تا بند انگشت ع.ر.ق سگی اون روز بد جور می سوخت و تو هم یه جایی همون جاها لابد داشتی معرکه تار می زدی و همگی فکر می کردیم آخر م.س.ت.ی که می گن همینه!راستی خونه وصالتونو کوبیدن؟