عوارضی

فکر می کنم از یک جایی به بعدش را دیگر حس نمی کنی بی حس می شوی انگار . از درد بی حس میشوی لابد از بس که درد کشیده ای حتماً . بعد با خودت فکر می کنی خاک بر سر بی بته ات بکنند دیگر دردت هم نمی اید عوضی ؟

بعد می گذرد یک روز دو روز سه روز چهار روز هی می گذرد و یکهو پشت یک چراغ قرمزی یا توی صف  ماشینهای عوارضی وقتی یکی دارد ازت جلو می زند نه اینکه زورت نرسد میرسد حتی با خودت فکر می کنی بذار بزند ماشینت را له و په کند به درک شیشه را می دهی پایین که چهار تا بارش کنی حتی زل می زنی به چشمهایش زل می زند به چشمهایت لبه آینه های ماشینهایتان گیر می کند به هم توی دلت می گوی به درک بذار اصلاً بشکند مرتیکه حمالِ ریشو .گیر می کند و رد می شوی راه نمی دهی و رد می شوی او می ماند پشت سرت از عوارضی رد می شوی بغضت می ترکد های های گریه می کنی  دردت آمده

جای زخمهایت درد می کند جای زخمهایت درد می کند و تنها مانده ای بی خداحافظی......!

 12 شب  یه دوشنبه خاک بر سری