سماجت در محو کردن خطوط باریک کم عمق!

گفت چند سالته؟ گفتم چهل یه ماه دیگه میشه چهل و یک ( بعد تو دلم با خودم گفتم حالا چه کاری بود این یه ماه دیگه چهل و یک)!!!گفت: تا حالا تزریق داشتی عزیزم؟ تو چشماش نگاه کردم و گفتم : نه گفت: وا چرا عزیزم ؟ دیر به فکر افتادیا!  همینطور که رو صندلی چرخدار بدون پشتیش نشسته بود رفت عقب گفت حورا آیینه عزیز! دختر سفید روی مو بور به دو آیینه دسته دار رو داد دستش آیینه رو گرفت طرف من یعنی بگیر دستت گرفتم دستشو گرفت زیر چونم چونم و آورد بالا با شصتش یه خط فرضی کشید رو پیشونیم گفت اینجا بعد یه خط فرضی دیگه کشید بین دو تا ابروهام و خط فاصله های کوچیکی کشید کنار چشمم اینا و چند تا هم زیر چشمم و اینا عزیز اینا همه میره بعد گوشه چشمم رو کشید بالا دم ابروهات هم به مرور میره بالا عضله ها عادت می کنن میرن بالا. نگاش کردم نگام کرد شروع کنم ؟ تو آیینه خودم رو نگاه کردم گفتم بفرمایید بله.گفت حورا ده خط بکش.و سوزن فرو رفت توی پوست پیشونیم.



نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com/

فایده ای هم داشت؟

ای بدک نیس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد